شیعه یعنی مادرم...

چندیست هوای چشم من بارانی است/هر خشت دلم بیانگر ویرانی است/بیماری دوری از خراسان دارم/تجویز پزشک من "حرم درمانی" است

؟

 

دلم سامان ندارد "بی تو"

صاحب خانه ی دلم می شوی؟

...

 

"تو" را

 

"تو" را

برای "خدا" میخواهمت

اگر نخواست

اگر نشد

...

راضیم به رضای خود ِخود ِ عشق..

دل ِ تو

نگاهت می کنم..

این روزها چشم هایم با دلت کار دارند

روزگار غریبی است

باور کن..

 

پ.ن: ز ِ دست دیده و دل،هردو فریاد

که هر چه دیده بیند...

چشم هایت را ببند!

چشم هایت را ببند..

می ترسم

دست دلت برایم رو شود!

نمیخواهم به خود دروغ بگویمـ..

...

۱ نظر

هوای تو

این روزها بدجور دلم را هوایی میکنی..

وای بر "دل من" اگر عاشقت نشود با این همه نگاه مسخ کننده

دلم تو را می خواهد

و دیگر هیچ..

 

پ.ن:این واژه ها برای توصیف نام تو هم کم اند،چه رسد به ..

پ.ن ۲:دلم کربلاتو میخواد/چطوری صبر کنم تا..

پ.ن۳:ن د ی د ن ت را تمرین می کنمـ.

۱۸ نظر

...

سکوت

سکوت..

سکوت....

...........................

گاهی برای گفتن ِ تمام ِ حقیقت باید سکوت کرد!

من، حالا تو را فریاد میکنم !

 

این "دل نامه" سرگذشت من نیست..

 یکی بود و با یکی دیگر شدن 2تا..

اما روزگار، اون 2تا رو "یکی" نکرد

یکی،یکی کرد!

بعد از رفتن یکی،اون یکی خودش موند و خودش

 یکیِ یکی

اون یکی که رفته بود

به این یکی که مونده بود نگاه نمیکرد

اما این یکی که مونده بود همه ی لحظه هاشو به یاد اون یکی میگذروند..

به یاد یکی یکیِ خاطراتشون

به یاد یکی یکیِ لبخندهاشون

یکی یکیِ عاشقانه هاشون

یکی یکیِ..

.

.

روزها میگذشت و زمان هم..

یه روز از روزای خدا،این یکی که مونده بود به پای عشق و عاشق شده بود و دنیا رو عاشق کرده بود تصمیم گرفت که اون یکی که تنهاش گذاشته بود رو فراموش کنه..

فردای روز تصمیم گیری این یکی که عاشق شده بود و عاشق مونده بود یه چیز عجیبی فهمید!!!

اون فهمید که عاشق نشده بود

فقط به کسی که دوسش داشت عادت کرده بود..

دوباره زمان گذشت مثله همیشه..

این یکی که مونده بود داشت کم کم به نبودن اون یکی عادت میکرد که یهو یه واژه ی "قدیمی" دلشو لرزوند

"عشق"

احساس کرد یه چیزی تو وجودش کمه

با خودش فکر کرد حتما اون یکی که یه روزی گذاشت و رفت لیاقت عشق منو نداشته

پس من باید عاشق کسی باشم که منو تنها نذاره و رهام نکنه..

تو وقتای دل تنگیم هم نفسم باشه و بتونم شادی هامو باهاش قسمت کنم و اونم از شادیم شاد باشه..

 

اون چیز بزرگ تری رو لایق عشقش میدونست

شایدم خودشو لایق عشق بهتری میدونست!

 

یه روز از روزهایی که داشت به این نوع "عشق"فکر می کرد احساس کرد پرنده ها و درختای تو خیابون باهاش حرف میزنن و انگار دارن صداش میزنن..

هرچی به سمت صدا نزدیک تر میشد از شهر و آدماش هم دورتر میشد..

کم کم به جایی رسید که هیچ کس رو کنار خودش نمیدید

حس می کرد از "دنی یا" جدا شده

حس میکرد روی زمین نیست

حس می کرد نیست

...

 

عشق اول میکند دیوانه ات

تا ز ما و من کند بیگانه ات..

 

این یکی حالا واقعا طالب بود

و خدا اون رو برای عاشق شدن انتخاب کرده بود..

این یکی ما "طالب" شده بود

این یکی ما "عاشق" شده بود

"عارف" شده بود

این یکی ما "حقیقت" رو دید

این یکی ما "از غیر خدا بی نیاز" شده بود

این یکی ما به "توحید" ایمان پیدا کرده بود

"متحیر" شده بود

این یکی ما بالاخره "فانی" شد و ..

"این یکی" قصه ی ما "عاشقِ عشق" شده بود..

 

پ.ن:شعرتونو که خوندم این کلمه ها دستانم رو محکوم به نوشتن کرد!!

پ.ن۲: هفت شهر عشق را عطار گشت،ما کجاییم..؟؟

 

 

۱۶ نظر

نم نم

بعضیا بارون میخوان که بشوید دلتنگی هاشان را
غافل از اینکه بارون نم میزنه و تازه ترشون میکنه!!!!!!.
چه تضاد عاشقانه ای دارد
این

ب
ا
ر
ا
ن

۹ نظر

مسافر

از کربلا آمده بود

خیابان که میدید

میگفت:

نخل میبینمـ

.

.

.

۷ نظر

حریم محرم

۴۰ روز مانده تا محرم

و

دل من

معنای واژه ی برادر را نمی داند..

................................

۸ نظر