شیعه یعنی مادرم...

چندیست هوای چشم من بارانی است/هر خشت دلم بیانگر ویرانی است/بیماری دوری از خراسان دارم/تجویز پزشک من "حرم درمانی" است

۱۱ مطلب با موضوع «روزمرگی» ثبت شده است

واگویه

باورم نمیشد اینقدر ... باشم

دوست نداشتم و ندارم و نخواهم داشت  از تو ... شوم

حالم اصلا ... نیست

می شود بیشتر مواظبم باشی؟؟

بد

دور

خوب

...

۲ نظر

بسم الله..

سلام

و من بازگشتم

پس از مدت ها ک نبودم

راستش را بخواهی حال و روز دلم هم خوب نبود

بی حوصلگی و پایان ِ پایانی که به پایان نمی پیوست..

ولی آخر تمام شد

دوران کارشناسی را می گویم

و من حالا در ب در ِ کوچه های امتحان ارشدم ک نمیدانم قرار است به کدامین سو بکشاندم

...

قرار بود بروم قم ک نشد

انگار این دنیا کاری ب جز سرِ کار گذاشتن من ندارد..

دعا کنید

ما ک اینجاییم دلمان فقط ب قم خوش است و حرم عمه مان فاطمه ی معصوم(سلام الله علیها)

دلم آن قدر بی تاب است این روزها

از یک طرف کربلا رفتن فامیل..

و اینکه ما فعلا نمی توانیم همراهشان باشیم..

از یک طرف مکه ی ما ک نمیدانم آخرش چ می شود

از یک طرف حرم عمه ام در قم که جانم برایش ..

از یک طرف ارشد و درس های نخوانده

از یک طرف ..

و از همه طرف دلم ک بسکه ننالیده برای شش گوشه و حرم عمویم عباس پر می زند..

خلاصه ک ..

دل تنگم

و ..

فهبنی یا الهی و سیدی و مولای و ربی

صبرت علی عذابک،

فکیف اصبر علی فراقک..

...

همین و ..

ی

ا

ع    ل    ی

۶ نظر

محض ِ" بودن"

سلام به آسمانی ک بالای سر ِ زمین است

ک اگر نبود زمینی نبود و اگر زمین نبود من نبودم و اگر من نبودم  "من " نبودم ک بخواهم" آسمانی" باشم..

این جا اصفهان

شهر سر سبزی و بهارگونه های ِ خیال انگیز

این جا ..

نه

فایده ای نخواهد داشت این نوشتن های "پی در پی" و "مدام"

کاری از درد این "دنی یا" دوا نخواهدکرد!

یکی نیست بگوید این چرندیات چیست ک به هم می بافی و از آن لباسی میپوشانی بر تن "وبلاگت"

ک عده ای بیایند و بخوانند

شاید هم نخوانند و بروند

و شاید هم پیش از رفتن بودنشان را ثبت کنند در این  قسمت نظر بدهید و بعد..

خب ک چ ؟

منظور این است ک آخرش چی؟؟؟

بی خیال

ذهنم "مشوش" است

...

چ انتظار داری از یک پریشان  ِشوریده دل ِ  دانش جو؟؟؟؟؟؟؟؟

 

۶ نظر

بدون هیچ خاصیتی می نویسم فقط به بهانه ی نظم نوین جهان درون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نمی دونم چطوری فکرمو جمع و جور کنم..

اما میخوام بنویسم

یه عالمه کار رو سرم ریخته و دوباره داره آخر ترم میشه و...

علی رغم داشتن خروار خروار درس نخونده میشینم پای رایانه(همون کامپیوتر) و مستند "ظهور" می بینم

هنوز ۵۲ قسمتش تموم نشده که "به رنگ ارغوان" میزنه تو صف و اونم رؤیت میشه..

و دوباره چندتا قسمت دیگه از "ظهور"..

صبح جمعه خواب ناز رو وداع میگیم و به اتفاق خانواده میریم ببینیم ک ده نمکی این بار چ کرده در "اخراجی ها"..

کلا خسته نباشید میگم بش!(فقط همیـــــــــــــن)

برمی گردیم و عصر دوباره "ظهور"

این ۳ روز آخر هفته کلا چشمام در میاد از بس خیره می ممونن پای سیستم (اونم همش برای فعالیت علمــــــــــــــــــی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!)

...

صبح شنبه ..

مثلا پر انر‍ژی !!

بعدش "ت ص م ی م" می گیرم ک دیگه علافی نکنم..

و فقط ب خاطر انگیزه دادن استاد جمشیدیان!

..عاااااااااااااااشششششششششششققققققققققتتتتتتممممممممممممممممممم..

!

(البته خودش نمیخواس انگیزه بده، نیس من خیلی تیزم،رو هوا گرفتم انگیزه هَ رو..)

پس خودم برای خودم نتیجه می گیرم ک الان باید از ثانیه هام استفاده کنم

میام پای نت واسه دانلود دیکشنری ک از سرعت بسیار بالای اینترنت مشعوف میشم و البت منصرف!

و کلا باید بی خیال بشم ک جلو جلو پیش برم..

پس باید یه کار دیگه انجام بدم و هیچ کاری رو واجب تر نمی بینم جز..

به روز کردن "چند ورق آسمان"

...

به روز می شویـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمـ

۹ نظر

سال نو

این روزها..

همه چیز

نو می  شود

پس من هم ..

!!!!

به امید شادکامی ها

عیدتان مبارکـــ و سال جدیدتان نو

...

ی

ا

ع    ل    ی

۱۶ نظر

دل+تنگــ=من

می شود آیا ؟

نمیدانم

دلم تنگ است

..

و حتی هیچ کس هم ،خبر از بیدلی چون من نخواهد داشت..

هوا بس نا جوانمردانه پر رنگ است

و پر از نیرنگ..

دلم تنگـ ‌است..

۱۱ نظر

می نویسم

خط خطی می کنم نوشته هایم را

اگر می شد این صفحه کلید را هم ..

دلم را چه شده نمیدانم

بعد از آن روز..

بیخیال

...

حال شما خوب است؟؟؟

بیا

حس عجیبی دارم..

نوشته مان در هفته نامه چاپ می شود و "من" و "او" خوش حالیم

این ها همه برای "تو" ست

و "خدای تو"

بیا!

...

اللهم عجل لولیک الفرج

۹ نظر

کاش رسیدنی باشد..

۱۰

۱۰

۱۰

۱۰

...

دلم را می لرزاند

می ترسم دوباره دیر شود..

پ.ن:فقط ۱۰روز مانده ،یکـــ کاری کنیــــد..

۱۲ نظر

...

سکوت

سکوت..

سکوت....

...........................

گاهی برای گفتن ِ تمام ِ حقیقت باید سکوت کرد!

من، حالا تو را فریاد میکنم !