شعر که می خواند چشمم
دلم شعر گفتنش می آید..
حالا
.:.1.:.
می خواهم ببافم شعری
از خیالت در دلم
کاش نخ "تو" را تمام نکرده باشم
خیلی وقت است به گنجه ی با هم بودنمان سری نزده ام..
---
.:.2.:.
بیا
با هم
قدم بزنیم
مثل آن وقت ها
که تو بودی
و چشمان من زمین را با چشمانت اشتباه گرفته بود
---
.:.3.:.
همیشه هستی
قرار بود فراموشت کنم
حتی حالا
که می دانم "او" بدون "تو" "او" نمی شود..
اما تو هنوز هستی
---
.:.4.:.
بیا و از این کوچه به سلامت بگذر
خیالت راحت
خیلی وقت است چشمانم را بسته ام که آمدنت را نبینم
خیالت راحت
عطرت را میشناسم..
---
.:.5.:.
قرار بود با خیالت هم قهر کنم
حالا دیگر او هم به سراغم نمی آید
ببین
دنیاست دیگر
هر چه بخواهی همان می شود..
حالا دیگر نمی بینمت
کجایی؟
---
.:.6.:.
برای گل های باغچه داستانت را تعریف کردم
حالا دیگر شکوفه ها
متولد نشده پرپر می شوند
چه اشتباهی کرده ام
کاش به مرگ ماهی ها رضایت داده بودم..
---
.:.7.:.
برای بودنت کنار ذهنم
استخاره لازم نیست
اراده کنم نباشی، هستی..
---
.:.8.:.
نفس کشیدن
گاهی سخت می شود
مثلا
وقتی نبودن "تو" در هوا پُر باشد..
---
.:.9.:.
"تو" را فقط وقتی "تو" بودی می خواستم
حالا که دیگر"او" شده ای..
.:.10.:.