اما میخوام بنویسم
یه عالمه کار رو سرم ریخته و دوباره داره آخر ترم میشه و...
علی رغم داشتن خروار خروار درس نخونده میشینم پای رایانه(همون کامپیوتر) و مستند "ظهور" می بینم
هنوز ۵۲ قسمتش تموم نشده که "به رنگ ارغوان" میزنه تو صف و اونم رؤیت میشه..
و دوباره چندتا قسمت دیگه از "ظهور"..
صبح جمعه خواب ناز رو وداع میگیم و به اتفاق خانواده میریم ببینیم ک ده نمکی این بار چ کرده در "اخراجی ها"..
کلا خسته نباشید میگم بش!(فقط همیـــــــــــــن)
برمی گردیم و عصر دوباره "ظهور"
این ۳ روز آخر هفته کلا چشمام در میاد از بس خیره می ممونن پای سیستم (اونم همش برای فعالیت علمــــــــــــــــــی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!)
...
صبح شنبه ..
مثلا پر انرژی !!
بعدش "ت ص م ی م" می گیرم ک دیگه علافی نکنم..
و فقط ب خاطر انگیزه دادن استاد جمشیدیان!
..عاااااااااااااااشششششششششششققققققققققتتتتتتممممممممممممممممممم..
!
(البته خودش نمیخواس انگیزه بده، نیس من خیلی تیزم،رو هوا گرفتم انگیزه هَ رو..)
پس خودم برای خودم نتیجه می گیرم ک الان باید از ثانیه هام استفاده کنم
میام پای نت واسه دانلود دیکشنری ک از سرعت بسیار بالای اینترنت مشعوف میشم و البت منصرف!
و کلا باید بی خیال بشم ک جلو جلو پیش برم..
پس باید یه کار دیگه انجام بدم و هیچ کاری رو واجب تر نمی بینم جز..
به روز کردن "چند ورق آسمان"
...
به روز می شویـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمـ
وقتی اینطوری می نویسی حس می کنم صداتو می شنوم.. و بعد هم با خودم میگم شاید دلم برات تنگ شده باشد!! ( شاید نکته ای ادبی بود تا از پررو شدن فرد جلوگیری کند!!)
سلام
آخیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
چ قدر خوب ک دلت واسه ام تنگ شده است..