شیعه یعنی مادرم...

چندیست هوای چشم من بارانی است/هر خشت دلم بیانگر ویرانی است/بیماری دوری از خراسان دارم/تجویز پزشک من "حرم درمانی" است

۳۵ مطلب با موضوع «عشق نامه» ثبت شده است

تو را می خوانم،اجابتم بنما..

می خواهم بنویسم

از بودن ِ تو

و نبودن ِ خودم

..

تا کی بنویسم تو هستی و من..

تا کی ؟..

خسته ام از خودم

و ..

تو را می خواهم

به چه زبانی بگویم؟..

الهی و ربی من لی غیرکــ

...

۴ نظر

آسمان را که ورق میزنم،خون می چکد..

السلام علیکــ ‌یا ثارالله و ابن ثاره

چه بنویسم؟

قلبم تند تند میزند..

روزها تند تند می گذرند..

عاشورا دارد می آید

!

چه بنویسم؟

کاش امسال مثل سال های پیش نباشد..

خسته ام از تکرار تکرر تکرار پذیر بودن تکرارها..

خسته ام..

.

یا الله..

گــاهـــی ، نگــاهــی

در این روزهای ِ باران زده ی ِ خاموش ِ بی پناهی ِ اهل بیت در کربلا،دعا برای همه یادتان نرود..

.

ی

ا

ع   ل   ی

.

پ.ن: اشتباه نشود،تکرار روزهای روزمرگی تکراری خودم را میگویم..

وگرنه عاشورا کـ..

استغفرالله

۲۷ نظر

این روزها

این روزها عجیب تشنه ام می شود

آب که می بینم..

.

.

.

پ.ن:این روزها بغض ِ تشنگی ِ خیام می فشارد حنجر ِ تشنه ی ِ سالار ِ دل ِ زینب را

۱۷ نظر

روز دوم..

روز دوم

امام و یارانش به بلده ای می رسند که..

"شطّ الفرات" است

"نی نوا" است

...

و

"کربلا" ..

در روایتى آمده است که آن حضرت فرمود: ارض کرب و بلأ، سپس فرمود: توقف کنید و کوچ مکنید! اینجا محل خوابیدن شتران ما، و جاى ریختن خون ماست، سوگند به خدا در این جا حریم حرمت ما را مى‏شکنند و کودکان ما را مى‏کشند و در همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا به همین تربت وعده داده و در آن تخلف نخواهد شد.
 
اعوذ بالله من الکرب و البلا
 
 
۱۸ نظر

روز اول شد..

دانشگاه،کربلا

دانشجو،یاران حسین

16 آذز،1 محرم الحرامـ

من،کوفه ی نَفْسَمـ /حسین،عاشورا

...

بی دلیل نیست این تقارن

یادمان باشد

باید

مَحْ رم شویم تا به حریم مُحَرّم راهمان دهند..

 

لبیکـــ یا حسـین ِخدا

پ.ن: روز دانش جو گرامـــی

۵ نظر

بیا

حس عجیبی دارم..

نوشته مان در هفته نامه چاپ می شود و "من" و "او" خوش حالیم

این ها همه برای "تو" ست

و "خدای تو"

بیا!

...

اللهم عجل لولیک الفرج

۹ نظر

یا حسین..

بارالها، اجلم را تو به تاخیر انداز
چند روزیست دلم تنگ محرم شده است...

پ.ن:دل شوره ای عجیـــب دارمـ

۲۰ نظر

غدیــــر ِعلــی(علیه السلام)

آستین های وجودت را بالا بزن

وضویی از "نور" بساز

وقت تنگ است

مولاگونه شو

 

دارد نزدیک میشود

غدیـــــر..

 

پ.ن:صدای نفس های حضورت را می شنوم مولا..

بابای غریبی

این بار

با دلم قریبانه می شوی؟؟

 پ.ن۲: عیـــدتون مبارکــــــ/وجودتان عاشق ِ عشق

ی

ا

ع   ل   ی

۸ نظر

هوای تو

این روزها بدجور دلم را هوایی میکنی..

وای بر "دل من" اگر عاشقت نشود با این همه نگاه مسخ کننده

دلم تو را می خواهد

و دیگر هیچ..

 

پ.ن:این واژه ها برای توصیف نام تو هم کم اند،چه رسد به ..

پ.ن ۲:دلم کربلاتو میخواد/چطوری صبر کنم تا..

پ.ن۳:ن د ی د ن ت را تمرین می کنمـ.

۱۸ نظر

این "دل نامه" سرگذشت من نیست..

 یکی بود و با یکی دیگر شدن 2تا..

اما روزگار، اون 2تا رو "یکی" نکرد

یکی،یکی کرد!

بعد از رفتن یکی،اون یکی خودش موند و خودش

 یکیِ یکی

اون یکی که رفته بود

به این یکی که مونده بود نگاه نمیکرد

اما این یکی که مونده بود همه ی لحظه هاشو به یاد اون یکی میگذروند..

به یاد یکی یکیِ خاطراتشون

به یاد یکی یکیِ لبخندهاشون

یکی یکیِ عاشقانه هاشون

یکی یکیِ..

.

.

روزها میگذشت و زمان هم..

یه روز از روزای خدا،این یکی که مونده بود به پای عشق و عاشق شده بود و دنیا رو عاشق کرده بود تصمیم گرفت که اون یکی که تنهاش گذاشته بود رو فراموش کنه..

فردای روز تصمیم گیری این یکی که عاشق شده بود و عاشق مونده بود یه چیز عجیبی فهمید!!!

اون فهمید که عاشق نشده بود

فقط به کسی که دوسش داشت عادت کرده بود..

دوباره زمان گذشت مثله همیشه..

این یکی که مونده بود داشت کم کم به نبودن اون یکی عادت میکرد که یهو یه واژه ی "قدیمی" دلشو لرزوند

"عشق"

احساس کرد یه چیزی تو وجودش کمه

با خودش فکر کرد حتما اون یکی که یه روزی گذاشت و رفت لیاقت عشق منو نداشته

پس من باید عاشق کسی باشم که منو تنها نذاره و رهام نکنه..

تو وقتای دل تنگیم هم نفسم باشه و بتونم شادی هامو باهاش قسمت کنم و اونم از شادیم شاد باشه..

 

اون چیز بزرگ تری رو لایق عشقش میدونست

شایدم خودشو لایق عشق بهتری میدونست!

 

یه روز از روزهایی که داشت به این نوع "عشق"فکر می کرد احساس کرد پرنده ها و درختای تو خیابون باهاش حرف میزنن و انگار دارن صداش میزنن..

هرچی به سمت صدا نزدیک تر میشد از شهر و آدماش هم دورتر میشد..

کم کم به جایی رسید که هیچ کس رو کنار خودش نمیدید

حس می کرد از "دنی یا" جدا شده

حس میکرد روی زمین نیست

حس می کرد نیست

...

 

عشق اول میکند دیوانه ات

تا ز ما و من کند بیگانه ات..

 

این یکی حالا واقعا طالب بود

و خدا اون رو برای عاشق شدن انتخاب کرده بود..

این یکی ما "طالب" شده بود

این یکی ما "عاشق" شده بود

"عارف" شده بود

این یکی ما "حقیقت" رو دید

این یکی ما "از غیر خدا بی نیاز" شده بود

این یکی ما به "توحید" ایمان پیدا کرده بود

"متحیر" شده بود

این یکی ما بالاخره "فانی" شد و ..

"این یکی" قصه ی ما "عاشقِ عشق" شده بود..

 

پ.ن:شعرتونو که خوندم این کلمه ها دستانم رو محکوم به نوشتن کرد!!

پ.ن۲: هفت شهر عشق را عطار گشت،ما کجاییم..؟؟

 

 

۱۶ نظر