شیعه یعنی مادرم...

چندیست هوای چشم من بارانی است/هر خشت دلم بیانگر ویرانی است/بیماری دوری از خراسان دارم/تجویز پزشک من "حرم درمانی" است

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تو» ثبت شده است

نگاهم می کنی..

چقدر شیرین است که "او" ی همه برای من "تو" است..

چقدر خوب است که "تو" را می پرستم

 

"تو" یی که نگاهم میکنی

و چقدر دل نشین است نگاه "تو"

......

پ.ن: عاشقتم که کار فرهنگی خوب پیش رفت.. سپاس

این پست اختصاصی است

سلام

می دانم نه تو وقت خواندن مقدمه چینی هایم را داری

نه من دل ِ بی تابی واژه ها را

پس بی حرف اضافه می گویم

از همان اول هم دلم را بد جور ...

نمی دانم

چرا یاری نمی کنند مرا عبارت ها

این جا نیامده ام تا بفهمانم احساسم را به تو

و می دانم خوب می دانی در پشت حرف حرف ِ این واژه ها چه می گذرد!

...

انگار همیشه باید سر به مُهر باشد این راز

حالا هم که قصد حاشا دارد

تو نمی گذاری

نمی دانم چرا این قدر باهوشی؟

تا حرف هایم گُل می کند

خیالم را می کشانی به دور دست ها!

...

هر که را دوست داشته باشم دعایش می کنم

لحظه هایت را از خدا عاشقانه می خواهم..

همیشه باش

خوب تر از همیشه..

در پناه خدا

۸ نظر